پناه اخر خسته شدم می خواهم در اغوش گرمت ارام گیرم ...... بس که این کوره راه ترس اور زندگی را هراسان پیمودم زخم پاهایم به من می خندد! اشک گونه هایم را پاک کن و بر پیشانیم بوسه بزن.....! می خواهم با تو گریه کنم؛خسته شدم بس که تنها گریه کردم! می خواهم دستهایم را به گردنت بیاویزم و شانه هایت را ببوسم...... خسته شدم بس که تنها ایستادم!
از طرف:salma
کلمات کلیدی :
جایی برای اشتراک گذاری خاطرات و دل نوشته های شما با دیگران
|