این جا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست! به من نگو که چگونه بی تو زیستن را تمرین کنم... مگر ماهی بیرون از اب می تواند زندگی کند؟! مگر می شود هوا را از برداری و من زنده بمانم؟! بگو معنیه تمرین چیست....؟! بریدن از چه چیز را تمرین کنم؟ بریدن از خودم را!؟ مگر همیشه نگفتم که تو پاره ای از تن منی.........!؟ از من نپرس که برای چه اشک هایم را به پروانه ها هدیه میکنم. همه می دانند که دوری تو روحم را می ازارد! تو،خود، پروانه ها را به من سپردی که میهمان لحظه های بی کسیم باشد.... نگاهت را از چشمانم بر ندار! مرا از من نگیر..... هوای سرد اینجا را دوست ندارم مرا عاشقانه در اغوش بگیر! ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ پانوشت:این عاشقانه ی زیبا رو سلما خانم تقدیم کرده به اقا احسان(کسی که دوستش داره....) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امیدوارم اونهایی که دوری رو بهترین راه کار برای فراموش کردن عشقشون می دونن این رو بفهمن که دوری یعنی مرگ تدریجی
مرگی که من از روی نا اگاهی خودم برای خودم از سفر سخت محبت و دوست داشتن به ارمغان اوردم!
کلمات کلیدی :
جایی برای اشتراک گذاری خاطرات و دل نوشته های شما با دیگران
پناه اخر خسته شدم می خواهم در اغوش گرمت ارام گیرم ...... بس که این کوره راه ترس اور زندگی را هراسان پیمودم زخم پاهایم به من می خندد! اشک گونه هایم را پاک کن و بر پیشانیم بوسه بزن.....! می خواهم با تو گریه کنم؛خسته شدم بس که تنها گریه کردم! می خواهم دستهایم را به گردنت بیاویزم و شانه هایت را ببوسم...... خسته شدم بس که تنها ایستادم!
از طرف:salma
کلمات کلیدی :
جایی برای اشتراک گذاری خاطرات و دل نوشته های شما با دیگران
در آن پر
شور لحظه
دل من با چه
اصراری ترا خواست،
و من میدانم
چرا خواست،
و می دانم که
پوچ هستی و این لحظه های پژمرنده
که نامش عمر
و دنیاست ،
اگر باشی تو
با من، خوب و جاویدان و زیباست کلمات کلیدی :
جایی برای اشتراک گذاری خاطرات و دل نوشته های شما با دیگران
در همه عالم
کسی به یاد ندارد
نغمه سرایی
که یک ترانه بخواند
تنها با یک
ترانه در همه ی عمر
نامش اینگونه
جاودانه بماند
***
صبح که در شهر، آن ترانه درخشید
نرمی مهتاب داشت، گرمی خورشید
بانگ: هزارآفرین! زهرجا بر شد
شور و سروری به جان مردم بخشید
***
نغمه، پیامی ز عشق بود و ز پیکار
مشعل شب های رهروان فداکار
شعله بر افروختن به قله کهسار
بوسه به یاران، امید و وعده به دیدار
***
خلق، به بانگ "مرا ببوس"
تو برخاست!
شهر، به ساز "مرا ببوس"
تو رقصید!
هرکس به هرکس رسید نام تو را پرسید
هر که دلی داشت، بوسه داد و ببوسید!
***
یاد تو، در خاطرم همیشه شکفته ست
کودک من، با "مرا ببوس"
تو خفته ست
ملت من، با "مرا ببوس"
تو بیدار
خاطره ها در ترانه ی تو نهفته ست
***
روی تو را بوسه داده ایم، چه بسیار
خاک تو را بوسه می دهیم، دگر بار
ما همگی " سوی سرنوشت"
روانیم
زود رسیدی! برو، "خدا
نگهدار"
***
"هاله"
ی مهر است این ترانه، بدانید
بانگ اراده ست این ترانه، بخوانید
بوسه ی او را به چهره ها بنشانید
آتش او را به قله ها برسانید کلمات کلیدی :
جایی برای اشتراک گذاری خاطرات و دل نوشته های شما با دیگران
لحظه دیدار
نزدیک است .
باز من
دیوانه ام، مستم .
باز می لرزد،
دلم، دستم .
باز گویی در
جهان دیگری هستم .
های ! نخراشی
به غفلت گونه ام را، تیغ !
های ! نپریشی
صفای زلفم را، دست!
آبرویم را
نریزی، دل !
- ای نخورده
مست -
لحظه دیدار
نزدیک است . کلمات کلیدی :
جایی برای اشتراک گذاری خاطرات و دل نوشته های شما با دیگران
زندگی آب روانیست روان میگذرد ................. آنچه اقبال منو توست همان میگذرد
یه کم به این بیت بالا توجه کنید و چند دقیقه تامل کنید ببینید اصلا ارزششو داره که بخای...... کلمات کلیدی :
جایی برای اشتراک گذاری خاطرات و دل نوشته های شما با دیگران
بر نگه سرد
من به گرمی خورشید
می نگرد هر
زمان دو چشم سیاهت
تشنه ی این
چشمه ام، چه سود، خدا را
شبنم جان مرا
نه تاب نگاهت
جز گل خشکیده
ای و برق نگاهی
از تو در این
گوشه یادگار ندارم
زان شب غمگین
که از کنار تو رفتم
یک نفس از
دست غم قرار ندارم
ای گل زیبا،
بهای هستی من بود
گر گل خشکیده
ای ز کوی تو بردم
گوشه ی تنها،
چه اشک ها که فشاندم
وان گل
خشکیده را به سینه فشردم
آن گل
خشکیده، شرح حال دلم بود
از دل پر درد
خویش با تو چه گویم؟
جز به تو، از
سوز عشق با که بنالم
جز ز تو،
درمان درد، از که بجویم؟
من، دگر آن
نیستم، به خویش مخوانم
من گل خشکیده
ام، به هیچ نیرزم
عشق فریبم
دهد که مهر ببندم
مرگ نهیبم
زند که عشق نورزم
پای امید دلم
اگر چه شکسته است
دست تمنای
جان همیشه دراز است
تا نفسی می
کشم ز سینه ی پر درد
چشم خدا بین
من به روی تو باز است کلمات کلیدی :
جایی برای اشتراک گذاری خاطرات و دل نوشته های شما با دیگران
لب دریا، سحر
گاهان و باران،
هوا، رنگ غم
چشم انتظاران،
نمی پیچد
صدای گرم خورشید،
نمی تابد
چراغ چشم یاران ! کلمات کلیدی :
جایی برای اشتراک گذاری خاطرات و دل نوشته های شما با دیگران
توی یک دیوار سنگی دو تا پنجره اسیرن دو تا خسته دو تا تنها یکی شون تو یکی شون من
دیوار از سنگ سیاهه سنگ سرد سخت خارا زده قفل بی صدائی به لبای خسته ما
نمی تونیم که بجنبیم زیر سنگینی دیوار همه عشق من و تو قصه هست قصه دیدار
همیشه فاصله بوده بین دستای من و تو با همین تلخی گذشته شب و روزای من و تو
راه دوری بین ما نیست اما باز اینم زیاده تنها پیوند من و تو دست مهربون باده
ما باید اسیر بمونیم زنده هستیم تا اسیریم واسه ما رهائی مرگه تا رها بشیم می میریم
کاشکی این دیوار خراب شه من و تو با هم بمیریم توی یک دنیای دیگه دستای همو بگیریرم
شاید اونجا توی دلها درد بیزاری نباشه میون پنجره هاشون دیگه دیواری نباشه
کلمات کلیدی :
جایی برای اشتراک گذاری خاطرات و دل نوشته های شما با دیگران
چراغی به
دستم، چراغی در برابرم:
من به جنگ
سیاهی می روم.
گهواره های
خستگی
از کشاکش رفت
و آمدها
باز ایستاده
اند،
و خورشیدی از
اعماق
کهکشان های
خاکستر شده را
روشن می کند.
***
فریادهای
عاصی آذرخش -
هنگامی که
تگرگ
در بطن بی
قرار ابر
نطفه می
بندد.
و درد خاموش
وار تاک -
هنگامی که
غوره خرد
در انتهای
شاخسار طولانی پیچ پیچ جوانه می زند.
فریاد من همه
گریز از درد بود
چرا که من،
در وحشت انگیز ترین شبها، آفتاب را به دعائی
نومیدوار طلب
می کرده ام.
***
تو از خورشید
ها آمده ای، از سپیده دم ها آمده ای
تو از آینه
ها و ابریشم ها آمده ای.
***
در خلئی که
نه خدا بود و نه آتش
نگاه و
اعتماد ترا به دعائی نومیدوار طلب کرده بودم.
جریانی جدی
در فاصله دو
مرگ
در تهی میان
دو تنهائی -
[ نگاه و
اعتماد تو، بدینگونه است!]
***
شادی تو بی
رحم است و بزرگوار،
نفست در دست
های خالی من ترانه و سبزی است
من برمی
خیزم!
چراغی در دست
چراغی در
دلم.
زنگار روحم
را صیقل می زنم
آینه ئی
برابر آینه ات می گذارم
تا از تو
ابدیتی
بسازمکلمات کلیدی :
جایی برای اشتراک گذاری خاطرات و دل نوشته های شما با دیگران
|